قصه کودکانه

قصه کودکانه بهتر است دارای مضمونی طنز آمیز، پند آموز، ساده و روان باشد. کودکان به داستان های کودکانه علاقه زیادی دارند و گاهی والدین از این ​قصه های کودکانه برای سرگرمی آن ها و انتقال مفاهیمی مثل خوبی و بدی، دوستی و دشمنی و ... استفاده می کنند. اگر شما قصه های کودکان را از روی کتاب داستان که هر صفحه آن دارای تصاویر مخصوص به خود می باشد با حوصله و با لحنی زیبا برایشان بخوانید کودکان با شور و اشتیاق بیشتری به این قصه ها گوش می دهند. علاوه بر این ​بچه ها با دیدن تصاویر مربوط به هر داستان تصویری با انواع شخصیت های انسانی، حیوانی و اشیا آشنا می شوند. بهتر است بدانید بهترین نوع قصه کودکانه که متناسب با درک و فهم او باشد، قصه کوتاه است. شما والدین محترم می توانید با کلیک بر روی هر یک از قصه های کودکانه زیر آن ها را مطالعه کنید و این داستان ها را به عنوان قصه شب برای کودکان خود تعریف کنید.

1390/08/20 00:00

خرگوش باهوش

در جنگل سر سبز و قشنگی  خرگوش باهوشی زندگی می کرد .

یک گرگ پیرو یک روباه بدجنس هم همیشه نقشه می کشیدند تا این خرگوش را شکار کنند .

ولی هیچوقت موفق نمی شدند .

یک روز روباه مکار به گر گ گفت : من نقشه جالبی دارم  و این دفعه می توانیم خرگوش را شکار کنیم .

گرگ گفت : چه نقشه ای ؟

روباه گفت : تو برو ته جنگل ، همانجا که قارچهای سمی رشد می کند و خودت را به مردن بزن . من پیش خرگوش می روم و می گویم که تو مردی . وقتی خرگوش می آید تا تو رو ببیند تو بپر  و او را بگیر .گرگ قبول کرد و به همانجائی رفت که روباه گفته بود .

روباه هم نزدیک خانه خرگوش رفت و شروع به گریه و زاری کرد .

با صدای بلند گفت : خرگوش اگر بدونی چه بلائی سرم آمده و همینطور با گریه و زاری ادامه داد ، دیشب دوست عزیزم گرگ پیر اشتباهی از قارچ های سمی جنگل خورده و مرده اگر باور نمی کنی برو خودت ببین .

و همینطور که خودش ناراحت نشان میداد دور شد .

خرگوش از این خبر خوشحال شد پیش خودش گفت برم ببینم چه خبر شده است .او همان جائی رفت که قارچهای سمی رشد می کرد . از پشت بوته ها نگاه کرد و دید گرگ پیر روی زمین افتاده و تکان نمی خورد .

خوشحال شد و گفت از شر این گرگ بدجنس راحت شدیم . خواست جلو برود و نزدیک او را ببیند اما قبل از اینکه از پشت بوته ها بیرون بیاید پیش خودش گفت :‌ اگر زنده باشد چی ؟

 آنوقت مرا یک لقمه چپ می کند . بهتر است احتیاط کنم و مطمئن شوم که او حتما مرده است .

بنابراین از پشت بوته ها با صدای بلند ، طوریکه گرگ بشنود گفت : پدرم به من گفته وقتی گرگ میمرد دهنش باز می شود ولی گرگ پیر که دهانش بسته است .

گرگ با شنیدن این حرف کم کم و اهسته دهانش را باز کرد تا به خرگوش نشان بدهد که مرده است .

خرگوش هم که با دقت به دهان گرگ نگاه می کرد متوجه تکان خوردن دهان گرگ شد و فهمید که گرگ زنده است . بعد با صدای بلند فریاد زد : ای گرگ بدجنس تو اگر مرده ای پس چرا دهانت تکان می خورد . پاشو پاشو باز هم حقه شما نگرفت . و با سرعت از آنجا دور شد .

 


نظرات

نظر شما
نام :
پست الکترونیکی :
وب سایت :
متن :

تصویر :

برچسب ها :