کتاب نوجوان

کتاب نوجوان ​شامل تعدادی داستان همراه با عکس است که علاوه بر پاسخ به پرسش های نوجوان موجب سرگرمی و کامل شدن اطلاعات او در رابطه با موضوع ​مورد تحقیق او می شود. گاهی افراد با مطالعه یک داستان کوتاه به پاسخ و هدف مطالعه خود دست می یابند. اما امروزه کتابخوانی مستلزم صرف هزینه و خرید کتاب ​داستان از کتابخانه های حقیقی نیست و بسیاری از کتاب های قصه، داستان و کتاب نوجوانان را می توان به صورت اینترنتی از کتابخانه مجازی تهیه کرد. امیدواریم داستان های گردآوری شده ذیل در صفحه کتاب نوجوان از سایت فکرآفرین موجب رضایت خاطر شما کاربران گرامی شود.

1390/08/20 00:00

پند مادر

دهقاني با زن و تنها پسرش در روستايي زندگي مي كرد. خدا آنها را از مال دنيا بي نياز كرده بود .  مرد دهقان هميشه پسرش را نصيحت مي كرد تا در انتخاب دوست دقت فراوان كند و افراد مناسبي را براي  دوستي برگزيند.

  سالها گذشت تا اينكه پدر از دنيا رفت. تمام اموال و املاكش به پسرش رسيد.

 پسر كم كم نصيحتهاي پدر را فراموش كرد و شروع به ولخرجي كرد، و در انتخاب دوستان بي دقت شد . هر هفته مهماني مي داد و خوش مي گذراند . روزها مي گذشت و پسر براي تامين هزينه هاي خود هر بار تكه اي از زمينهاي پدرش را مي فروخت .   

مادرش كه شاهد كارهاي او بود،  سعي مي كرد پسرش را متوجه اشتباهش بكند . يك روز پسر براي اينكه خيال مادرش را راحت كند به او قول داد  كه دوستانش را آزمايش كند تا به وي نشان دهد در مورد دوستانش اشتباه مي كند و او دوستان خوبي دارد.

فرداي آنروز پسر در حاليكه مشغول غذا خوردن با دوستانش بود ، گفت :” چند هفته اي است كه موشي نابكار در منزل ما لانه كرده است و امان ما را بريده است . ديشب نيز دسته هاون را با دندانهايش ريز ريز كرده است.

 آنها در دلشان به ساده لوحي او خنديدند و او را مسخره كردند كه چطور ممكن است موش يك جسم فلزي را بجود ، وليكن حرفهاي او را تاييد كردند و گفتند:” حتمأ دسته هاون چرب بوده و اشتهاي موش را تحريك كرده است.

 پسر نزد مادرش رفت و گفت :” ماجراي عجيبي را تعريف كردم ولي آنها به من  احترام گذاشتند و به روي من نياوردند .“ مادر گفت: ” دوست خوب كسي هست كه حقايق را بگوييد نه آنكه دروغ تو را راست پندارد.“ ولي پسر نپذيرفت.

مادر مرد و پسر به كارهاي خود ادامه داد تا تمام ثروتش را به باد داد .

روزي خيلي گرسنه بود، به دوستانش رسيد كه در كنار سفره اي مشغول غذا خوردن بودند در كنار آنها نشست به اميد آنكه تعارفي بكنند و او هم بتواند از آن سفره لقمه اي بردارد ، وليكن آنها به روي خود نياوردند . پسرك شروع به تعريف كرد كه :” قرص ناني و تكه اي پنير ديشب كنار گذاشته بودم وليكن موشي تمام آنرا خورد .” دوستانش او را مسخره كردند و گفتند :” چطور ممكنست موشي يك نان درسته را بخورد .“ پسر به آنها گفت : ” چطور موش مي تواند دسته هاون را بخورد ولي نمي تواند يك نان درسته را بخورد . ”

 به ياد پندهاي مادرش افتاد و فهميد چقدر اشتباه كرده است وليكن افسوس كه ديگر دير شده بود و راهي نداشت.

نظرات

نظر شما
نام :
پست الکترونیکی :
وب سایت :
متن :

تصویر :

برچسب ها :